امیر عباسامیر عباس، تا این لحظه: 11 سال و 24 روز سن داره

نی نی کوچولوی من

خبر ...خبر...خبر...خبر

سلامممممممم امروز اومدم یه خبر به همتون بدم دیروز رفتم آزمایش دادم نتیجه: من مامان شدمممممم هوراااا هورااااااااااااا از همه ی مامانای عزیز و نی نی هاشون و دوستان خوبم که هنوز مامان نشدن خیلی خیلی تشکر میکنم بابت اینکه برام دعا کردن.ایشالا همیشه تنتون سالم و دلتون شاد باشه.همیشه دعاتون میکنم. خدایا شکرت که در روز تولد امام حسن مجتبی عیدی من رو هم دادید انشاالله که هم من هم  نی نی قدردان این همه لطف خداوند باشیم.      ...
15 مرداد 1391

بعد از چند روز

سلام عزیز دلم خوبی مامانی ببخش چند روزه اصلا نه وقت کردم بیام یرلت بنویسم ونه حوصله داشتم.نمیدونم چرا چند روزه اصلا حوصله هیچ کاری رو ندارم همش سر بابایی غر غر میکنم بیچاره اونم هیچی نمیگه.درکم میکنه دستش درد نکنه...   فردا قراره برای کارآموزی برم سر کار ولی اصلا دوست ندارم نمیدونم باید چی کار کنم   .مامانی تا 2شنبه صبر میکنم بعد میرم دکتر ببینم خدا فرشته کوچولوشو توی دلم گذاشته یا نه.   .خدا کنه اومده باشی با بابایی هر روز درمورد شما حرف میزنیم.دوست دارم نی نی نازم. بابایی ممنون که مامانی رو تحمل میکنی حالم خوب بشه بخدا جبران میکنم ...
13 مرداد 1391

تاکسی؟؟؟؟؟

سلام عزیز دل مامانی خوبی؟؟؟فدات بشم الهی.... میخوام یه چیزی تعریف کنم و از ته دلم از خدا بخوام که هم نی نی من هم نی نی همه ی مامانای ناز برامون دعای خیر بکنن... داستان از این قراره ما دیروز افطاری خونه یکی از اقوام دعوت بودیم داشتیم با بابایی میرفتیم یه تاکسی سوار شدیم یه بابای مهربون همراه با پسر 4-5ساله اش هم تو ماشین بودن... خیلی بچه ی باهوش و کنجکاوی بود تمام راهو حرف زد از باباش سوال میپرسید و باباییش هم با دقت تمام به سوالاتش جواب میداد ...یهویی پسره به باباش گفت بابا میخوام برات دعا کنم باباش گفت دعا کن..... پسره گفت:خدایا بابامو از من نگیر و حفظش کن. خیلی دعای قشنگی برای باباش کرد خدایا  سایه ی همه ی پد...
9 مرداد 1391

جواب منفی

سلام این بار برای نی نی نمینویسم.برای مامانای با تجربه مینویسم و ازشون میخوام بهم جواب بدن.امرووز روز ٣١ من بود رفتم آزمایش خون دادم جواب منفی بود.....به نظرتون زود رفتم آزمایش دادم؟آخه یکی از دوستانم میگفت دکتر بهش گفته باید حداقل ٥روز عقب بندازیم بعد آزمایش جواب میده.اما من به خاطر ماه رمضون رفتم آزمایش دادم....تروخدا بهم بگین به جوواب اطمینان کنم یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
7 مرداد 1391

فقط 5روز دیگه مونده....

سلام عشق مامان خوبی؟منم خوبم بابایی هم خوبه .عزیزم این چند روز حس میکنم شما توی دل مامانی هستی.ولی بازم مطمئن نیستم.٥روز دیگه معلوم میشه.شدیدا دوست دارم این ٥روز هر چه زودتر بگذرن و روز موعود برسه.ولی انگار روزها اصلا نمیگذرن هرچی میشمارم اصلا کم نمیشن.امروز رفتم دانشگاه استاد پروژه را مشخص کردم برام دعا کن موفق بشم مامانی گلم.راستی تمام نمره هام هم اومدن همه رو قبول شدم هوررررررااااااااااااااا ...
4 مرداد 1391

ناهید خانم ناراحت نباش...

سلام با عشقم، ناهیدم می خوام چند کلمه ای صحبت کنم. فکر کنم به درد بعضی از دوستانمون هم بخوره برا همین تو وبلاگ هم نوشتمش... ما دیروز پیش دکترمون رفتیم و اول یه آزمایش بارداری دادیم که جوابش منفی بود. البته این جواب اولین ماه تلاش ما بود. علت مراجعمون به پزشک مشکل لکه بینی خانمم بود. چون موقع لکه بینی اولین احتمال، باردار بودنه ما تست دادیم... دکتر چند تا جمله گفت که می نویسمشون: "میزان ترشح هورمن پروژسترون در شما پایینه من یه قرص می نویسم که با فلان دستور مصرف کنید. اگر تا دو ماه باردار نشدید بیایید تا شما رو به کلینیک نازایی معرفی کنم." از اون لحظه ای که دکتر این حرف رو زد، ناهید جان خیلی ناراحت شده. می دونید چه؟! این جواب اصل...
29 تير 1391

حالم بده

سلام نی نی ناز مامان.کجایی پس چرا نمیایی؟چرا اینقدر من باید حرص بخورم. خدایا من امروز از ته دل دعا کردم که دلمو نشکونی ولی یه طوری دلم شکست که از بعدازظهر دارم گریه میکنم.خدایا مگر من بنده ی بدی بودم؟؟؟؟؟؟؟؟خدایا به حق این ماه عزیز که داره میاد دلمو شاد کن مامان های عزیز برام دعا کنید.... الان شدیدا بغض گلومو گرفته اما مهمون دارم نمیتونم گریه کنم..... خدایا ..............   ...
29 تير 1391

مسافرت مامان

سلام نی نی قشنگم الان اومدم کلی مطلب برات نوشتم بعد کامپیوتر خود به خود خاموش شد .عیب نداره از اول می نویسم.مامانی جونم برات بگه که من رفته بودم خونه مامان جون کلی بهم خوش گذشت و جای شما هم حسابی خالی بود.همه میگفتن نی نی نداری میگفتم نه ایشالا به زودی.رفتم یکی از دوستامو دیدم شهریور نی نیش به دنیا میاد بعد رفتم نوه دایی را دیدم ٣قلو بودن البته من ٢تاشونو دیدم یکیشون اصفهان یود.اون ٢تا خیلی نمکی بودن ناز بودن.٢تا پسر بودن و ١ دختر.دختر خانمشون ناز بود اروم بود.ولی آقا پسره خیلی گریه میکرد.خلاصه جات خالی بود نی نی مامان.رفتم باغ عمو جون اونجا کلی گوسفند بود با نی نی هاشون غاز داشتن ناز.اونم تازه نی نی دار شده بود.عید که رفته بودیم خواب...
26 تير 1391