امیر عباسامیر عباس، تا این لحظه: 11 سال و 24 روز سن داره

نی نی کوچولوی من

یا باب الحوائج

سلام اقا.فردا شهادت مظلومانه امام موسی کاظم(ع)است.یا باب الحوائج حاجت همه ی مامان های دنیا را بده.هرکس نی نی داره به سلامت نگه دار و هر کس نی نی می خواد بهش نی نی بده. الهی آمین...
27 خرداد 1391

سلامی از ته دل به نی نی نازم

سلام نی نی ناز من.دلم دیگه طاقت نداره.الان کجایی؟؟؟دوست دارم زودتر ببینمت بیا دیگه.دلم خیلی خیلی برات تنگ شده.دوستتتتت دارررم نی نی ناز مامان و بابایی.از صبح درس خوندم مامانی اصلا نمیرسم کارامو بکنم اگر تو بیایی که دیگه فکر کنم به هیچ کاری نرسم.البته بابایی خیلی کمکم میکنه. الان بابایی خوابه مامان بابایی اینجاست داره فیلم میبینه منم از فرصت استفاده کردم اومدم برات بنویسم.دل مامانی کم طاقت شده زود بیا دیگه.اون بالا پیش خدا هستی از خدا بخواه زودی بذاردت تو دل مامانی. مامانای گل برای اومدن هرچه زودتر نی نی من هم دعا کنید... ...
26 خرداد 1391

جوجه قشنگه تنها موند

سلام نی نی جونم خوبی؟؟ میخوام یه خبر بدم.اون جوجه هه بود گفته بودم مریضه,امروز صبح مرد.اگر بابایی بفهمه ناراحت میشه.منم خیلی ناراحت شدم. اون یکی تنها شده همش جیک جیک میکنه.شاید بدیمش به پسر دایی بابا مهدی اون پیش مرغ هاش بزرگش کنه تا تنها نباشه. ...
26 خرداد 1391

هایپر استار

نی نی مامان امروز بعد از ظهر رفتیم فروشگاه میخواستم برات دمپایی خوشگل بخرم بابایی گفت نه الان زوده ولی دل خودش طاقت نیوورد برات جوراب خرید. اونم مثل من شدیدا دلش برای اومدنت تنگ شده.فردا نوبت دکتر دارم. با ید آزمایشمو ببرم نشون بدم تا ببینه در چه حالی هستم.١شنبه هم امتحان دارم. مامانای قشنگ برام دعا کنید امتحانمو خوب بدم. ...
23 خرداد 1391

مرغ عشق

سلام نی نی من .الان کجایی؟ پس کی میایی پیش مامان.دلم می خواد زودتر بیای تو دل مامانی بعدش بیای بغلت کنم.دیروز رفته بودم دکتر. یه نی نی خوشدل اونجا بود خیلی بلا بود من یادم رفته بود دوربین ببرم وگرنه ازش عکس میگرفتم تا تو هم ببینی چقدر ناز و بلا بود.جوجه ها هم دارن بزرگ میشن. دم در آوردن.ای کاش بودی میدیدیشون.مرغ عشق هامونم شدیدا به جوجه ها حسودی میکنن.ولی من همشونو دوست دارم.مرغ عشق ها هم دارن نینی دار میشن.ولی به ما چیزی نمیگن.می خوان ما رو غافل گیر کنن.
23 خرداد 1391

تصمیم برای بارداری

سلام نینی کوچولوی من امروز که دارم برات مینویسم تقریبا ١ماه میشه که با بابایی تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم.خیلی خوشحال هستیم با بابایی برات اسم انتخاب کردیم.نمیدونم خدا بهم پسر میده یا دختر اما هرچی بده نعمت بزرگی بهمون داده.گفتم اگر پسر بشه اسمشو میذاریم امیر عباس و اگر دختر بشه حنانه.البته هنوز تو اسم دختر شک داریم ولی به نظر من اسم خیلی قشنگیه.هیچ کس بجز من و بابایی نمیدونه قراره بچه دار بشیم.من که لحظه شماری میکنم تا نینی خوشکلم بیاد توی دلم.بجز این وبلاگ تو یه دفترچه تمام خاطراتو برات مینویسم. مینویسیم تا بدونی نیومده چقدر برامون عزیز هستی.دوست دارم نینی قشنگم. ...
21 خرداد 1391