امیر عباسامیر عباس، تا این لحظه: 11 سال و 29 روز سن داره

نی نی کوچولوی من

اندر احوالات ما

سلام امیر عباسم.گل پسر شیطون و غر غرو مامان این چند روز واقعا زیاد غر غر کردی و مامانی رو مجبور کردی که شما رو پستونکی کنه البته اصلا بلد نیسیتی پستونک بخوری ولی با کمک من یکم توی دهن نگه میداری............. آخش مامان کمکم کن.. ولش کنم چی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اینجوری میشه غر غر کردنهای شما از این قرار بود روز 4شنبه شب رفتیم پارک ولایت سیرک خلیل عقاب اونجا با اینکه سر و صدا زیاد بود ولی خوابیده بودی یکمی که گذشت بیدار شدی چراغها رو نگاه کردی دوباره شیر خوردی و کلی  گریه کردی بعد توی بغل خاله سمانه خوابت برد و من هم قسمتهای زیادی از برنامه ها رو نفهمیدم چی شد خلاصه تا ساعت 11 شب اونجا بودیم شما هم خواب...
13 خرداد 1392

ما اومدیم

سلام به همه ی دوستانم   اومدم خاطره مشهدمون به همراه امیر عباس رو براتون بگم... جمعه راه افتادیم با قطار به سمت مشهد ساعت٥ بعد از ظهر.امیر عباس گل ما هم پسر خوبی بود و فقط خوابید بیدار میشد شیر میخورد و میخوابید....ولی من از ترس اصلا خوابم نبرد طبقه بالا هم خوابیده بودم همش میترسیدم که بیوفتم امیرم پیشم  بود بیشتر هراس داشتم که نیوفتیم خلاصه بیدار بودم بالا سر امیر نشسته بوم امیرم بیدار بود یهو قطار یه صدای وحشتناک داد من بلند گفتم وای این صدای چی بود؟؟؟؟امیرم بلند زد زیر گریه ترسیده بود من خیلی از کارم پشیمون شدم کاش داد نزده بودم چون توی مسیر برگشت هم هرجا قطار اون صدا رو میداد امیر بغض میکرد گریه میکرد. خلاصه رس...
7 خرداد 1392

کمک.......

سلام به همه ی دوستان خوب من و امیر عباسم... اومدم ازتون کمک بگیرم؟؟؟؟؟؟؟ ...گل پسرم چند روزه که صورتش شدیدا قرمز شده وجوش ریخته بیرون و همش صورتشو میماله به لباسهای ما معلومه که میخاره.به خاطر زردیش بهش قرص فنوباربیتال میدم.که البته از امروز بهش نمیدم. نمیدونم از اثرات قرصه یا اینکه لیموشیرین بهش دادم حساسیت  زا بوده .بردمش دکتر بهش کرم مربوط کننده داد میزنم اما خوب نشده. چی کار کنم خیلی ناراحتش هستم  چی بهش بدم بهتر بشه؟؟؟؟؟؟؟ تازه یه خبر خحوب هم دارم قراره جمعه گل پسرمو ببریم مشهد پابوس امام رضا... نایب الزیاره از طرف همتون هستیم ...
1 خرداد 1392

کارهای گل پسر

  سلام به گل پسر مامان..... سلام به یگانه عشق مامان...... گل پسرم این روزها خیلی با نمک شده  وقتی بیداره همش به لوستر خیره میشه به گلهای بالای اپن خیره میشه و یهو یه خنده بلند میکنه..... وقتی عوضش میکنم  خیلی خوشحال میشه همش دست و پا میزنه وقتی میفهمه میخوام پوشکش کنم بغض میکنه گریه میکنه... دست و پاهاشو خیلی دوست داره اصلا نمیزاره حتی 1ثانیه  هم دستشو بگیریم  زود میزنه زیر گریه.امروز میخواستم دستشو توی کتاب قصه امیر عباس بکشم با این که خواب بود اما به محض اینکه دستشو میگرفتم روی کاغذ میزاشتم دستشو میکشید و سفت میکرد آخرش هم یه دست غول کشیدم اینقدر بزرگ شده که نگو هر انگشتش اندازه دست آدم بزرگها شده....
28 ارديبهشت 1392

قد و وزن 1ماهگی

سلام گل گل مامان قند عسلم.پسر شیطون مامان... امروز صبح رفتیم مرکز بهداشت برای قد و وزن ١ماهگی پسرم... خانم دکتره قطره مولتی ویتامین داد گفت روزی ٢٠ قطره بهش بده. و بعد شما رو وزن کرد فدات بشم بزرگ مرد کوچک مامان وزنت ٤کیلو و ٧٠٠ گرم بود.یکم بالاتر از خط رشد.ایشالا همیشه سلامت باشی عزیزم الان هم گرفتی مثل آقاها خوابیدی.الان هم چند شبه خدارو شکر خوب میخوابی.دوست دارم امیر عباسم.
17 ارديبهشت 1392

حال بد مامانی

سلام گل پسرم.سلام عشق مامان. دیروز مامانی به دلیل تنها بودن رفت خونه مامان بابایی و اونجا همش فکر میکرد از خستگی زیاد خوابش میاد همش میخوابید.بیدار هم که میشد خسته تر بود.خلاصه مامانی پاشد که بره یه چیزی بخوره دید سرش داره گیج میره...بدنش درد میکنه..بی حاله... رفت فشارشو گرفت ١١ بود.شیر خورد بهتر نشد سرش هم شروع کرد به درد گرفتن یه ژلوفن خورد بازم خوب نشد.تا ١٠ شب با هر بدبختی بود تحمل کرد شما گل پسر هم همش خواب بودی.ولی از ٩ شب همش گریه کردی.مامانی هم که اصلا حال نداشت تند تند به شما شیر میداد تا ساکت باشی.. دیگه بابایی دید نمیشه اینجوری موند پاشد مامنی رو برد دکتر .دکتر هم یه سرم با آمپول  داد.همون جا زدم و حالم خیلی بهتر...
16 ارديبهشت 1392