امیر عباسامیر عباس، تا این لحظه: 11 سال و 26 روز سن داره

نی نی کوچولوی من

دندون دوم

سلام گل پسر من سلام امیر عباسم . ببخش این چند روز خیلی سرم شلوغ بود واقعا نمیرسیدم به وبلاگت سر بزنم آپ کنم .اما الان کلی خبر دارم چند روز پیش یعنی ١٧ مهر رفتم مرکز بهداشت برای واکسن ٦ ماهگی  اول قد و وزنتو گرفتن همه چیز خوب بود بجز دور سر شما که بازم بزرگ بود.هرچی من میگم دکتر گفته طبیعیه بازم اینا هی میگن نه ببر دکتر بازم ببینه. خلاصه من گفتم باشه بازم میبرم دکتر.اما نمیبرم آخه طبیعیه سر پسر دختر خاله منم بزرگ بود سر عمه جونی شما هم بزرگ بوده و اصلا مشکلی نیست تازه میگن کله گنده ها باهوش ترن. بعد رسید نوبت واکسن زدن خانومه گفت ما تاریخ٢٠/٧زدیم براتون الان نمیزنیم گفتم آخه میخوام برم مسافرت گفت عیب نداره اونجا ببر بز...
30 مهر 1392

مروارید

سلم عشق مامان فدات بشم که الان داری با ناز خاله ستاره نگاه میکنی. من اگر این خاله ستاره رو ببینم هزارتا ماچش میکنم. آخه هر چی برات سی دی گرفتم اصلا  نگاه نمیکنی فقط خاله ستاره. عشقم امروز یعنی ١٣٩٢/٧/٦ ساعت ٥:٤٥ دقیقه بعد از ظهر یهو دیدم  مروارید کوچولو از توی لثه زده بیرون .کلی خوشحال شدم همش میگفتم هورا هورا هورا هورا هرچند اصلا حال نداری بیقراری آخه سرما خوردی تازه داشتی خوب میشدی که دوباره بدتر از قبل سرما خوردی.دیشب همش بیداز میشدی گریه میکردی آخه بینیت کیپ شده بود.و اینکه احتمالا دندونت داشته میزده بیرون. ایشالا امشب راحت میخوابی عزیز دلم. دوست دارم عشق مامان ...
6 مهر 1392

....

سلام سلام عزیزم پسر ناز مامان امروز بعد از کلی مهمون داری و مهمونی رفتن و عروسی رفتن اومدم برات بنویسم. عشقم خیلی پسر خوبی بودی این چند روزه. مامان جون و زن عموی من با بچه هاش اومده بودن خونمون کلی خوش گذشت پارک رفتیم گشتیم شما هم ماشالا آروم بودی و من کلی توی پارک بازی کردم. چند روز بعغدش عروسی دعوت بودیم. عروسی اپسر خاله من  که میشه پسر عمه بابایی. اونجا هم مدام دست همه میچرخیدی اما من کفشام بد بود و از شدت پا درد نتونستم برقصم. شما خیلی خوش تیپ شده بودی اینم عکسش.... بگیذ ماشالا   اینم عکس مدل خوابیدن شما و یه خبر جدید و اونم اینمروارید کوچولو به نظرم داره در میاد آخه لثه ی ...
6 مهر 1392

5ماه از با هم بودنمون گذشت

امیر عباسم امروز دقیقا ٥ماه از باهم بودنمون میگذره... ٥ماه واقعا یه عمره.. ٥ماه باهم بودیم حتی ١لحظه هم از اغوش من جدا نبودی.. ٥ماه از شیره ی وجودم بهت دادم خوردی و بزرگ شدی ( البته شیر خشک هم کمکی دادم) ٥ماه شبها باهات خوابیدم و بیدار شدم ٥ماه رشد کردنتو دیدم ٥ماه گذشت و هر ماه یه کار جدید کردی و من و بابایی رو خوشحال کردی عشقم جلوی چشم من داری به سلامت رشد میکنی خدا را شکر هر ماه یه کار جدید اوایل که بزرگتر میشدی بیشتر لباسهات برات کوچیک میشد و من و بابایی ذوق میکردیم الان هم برات کوچیک میشن اما  کارهای جالب میکنی مثلا همین بپر بپر کردن ...خندیدن بلند بلند... از خواب بیدار میشی بلند میگی ماما م...
17 شهريور 1392

بپر بپره بپر

سلام امیر عباسم.گل من الان که دارم اینارو برات مینویسم داری روی صفحه کلید به دستای من نگاه میکنی و سرت مدام این طرف و اون طرف میره و گاهی همیه ضربه کمک من روی صفحه میزنی.قند عسلم فدات بشم که وقتی روی پا نگهت میداریم و میگیم بپر بپره خودتو بالا پایین میکنی.دقیقا مثل الان که داری میپری.قربون اون چشای گردت برم که داری صفحه کلید رو نگاه میکنی. اینم عکس گل بسر در حال بپر بپر کردن   ...
17 شهريور 1392

تلویزیون دیدن گل پسر

سلام گل مامان. ببخش اصلا نمیرسم بیام برات بنویسم همش کار داشتم این چند روز هم همش مهمونی بودیم یا مهمون داشتیم.نشد بیام آپ کنم.خیلی این چند روز خوش گذشت و شما هم پسر خوبی بودی مامانی. الان هم داری غر غر میکنی و من برات سی دی گذاشتم تا ببینی و غر غر نکنی.خیلی سی دی خاله ستاره رو دوست داری  برات میزارم تا آخرش نگاه میکنی هیچی نمیگی ولی فقط 1بار در روز نگاه میکنی.بعد تکراری میشه نگاه نمیکنی دیگه. اینم عکس شما در حال دیدن خاله ستاره. عشق مامان دوست دارم زیادددددددددددددد ...
31 مرداد 1392

واکسن 4ماهگی

امیر عباس گل مامان سلام الان که دارم این متنو برات مینویسم روی پام خوابیدی البته بعد از کلی غرغر کردن.غربونت برم مامانی یه معذرت خواهی بهت بدهکارم بابت دیشب که اومدم بغلت کنم یهو ناخنم کشید روی صورتت زخم شد و کلی گریه کردی منم از عذاب وجدان دارم میمیرم. عیب نداره ایشالا زود خوب بشه جاش امیر گلم ١شنبه رفتیم واکسن ٤ ماهگیتو زدیم.قبلش بهت استامینوفن داده بودم خدارو شکر تب نکردی ولی وقتی واکسنتو زد خیلی گریه کردی.   ...
22 مرداد 1392

1سال از داشتنت میگذرد

سلام امیرم سلام عشق مامان که الان مثل یه فرشته ناز خوابیدی کنارم وهر لحظه ممکنه بیدار بشی و من دیگه نتونم برات بنویسم , قربونت برم  سال گذشته روز تولد امام حسن جواب تست بیبی چک مثبت شد و جواب آزمایش خون هم مثبت شد.چقدر حس قشنگی بود چقدر بابایی خوشحال شد وقتی جواب آزمایش رو آقای دکتر با لبخند داد دستش.چقدر حس خوبی بود اینکه فهمیدم یه موجود ناز توی دلم داره بزرگ میشه و چقدر سخت بود که 2روز بعد از مثب شدن آزمایش فکر کردیم شما گل پسر رو از دست دادیم .اما خدا خواست و شما توی دلم موندی حتی بعد از اون عمل .خدایا شکرت بابت همه ی نعمت هایی که بهمون دادی و شکر بابات نعمتهایی که ندادی که حتما مصلحت نبوده داشتنش. به ماه شمسی اگر حساب کنیم شما ...
1 مرداد 1392