امیر عباسامیر عباس، تا این لحظه: 11 سال و 29 روز سن داره

نی نی کوچولوی من

سام سلام سلام

سلام به همه دوستان خوبم و دوستان امیر عباسم. اومدم براتون از کارای گل پسرم بگم...... البته این روزا حسابی منو مشغول خودت کردی و من اصلا به هیچ کاری نمیرسم همش دارم با شما بازی میکنم. که البته ناراضی هم نیستم. خداراشکر که تو هستی. از 6 ماهگی بگم که غذا رو شروع کردم ماسالا خوب غذا میخوردی  هرچی میدادم خوب میخوردی تا اینکه یه روز بعد از غذا خوردن نفست شروع کرد به خس خس کردن قرمز شدی مثل لبو و صورتتو میخاروندی و گریه میکردی منم سریع بردمت دکتر دکتر هم برات یه امپول نوشت و گفت همین الان بزن و اینجا بشین تا ببینم چطور میشه. مامان الهی قربونت برم خیلی سخت بود باهات گریه میکردم تا اینکه خوابیدی و بهتر شدی. اومدیم خونه و...
30 آبان 1392

مشاوره پایش آفتاب

١شنبه ساعت 9 صبح نوبت مشاوره پایش داشتی گل پسرم. با هم رفتیم  پیش خانم دکتر ما اولین نفر بودیم و خانم دکتر فوق العاده پر انرژی. رفتیم پیش خانم دکتر در مورد کارای شما ازم سوال کرد و شروع کرد یه سری نکات رو گفتن اینجا برای دوستانم میگم ایشالا که به دردشون بخوره 1.میگفت بچه ها توی 6 ماه غذا خوردنشون شروع میشه.برای اینکه بهتر با غذا ارتباط برقرار کنن باید یه زیر انداز با رنگهای جذاب بندازیم بعد یه بشقاب دست ما یه بشقاب دست نی نی یه قاشق ما یه قاشق نی نی و بزاریم هر وقت که خواست حتی دستشو توی ظرف غذا بکنه تا بتونه باهاش ارتباط برقرار کنه نباید مانع از دست زدن بچه به غذا بشیم. 2.بازی پیدا  و پنهان با بچه انجام د...
30 مهر 1392

دندون دوم

سلام گل پسر من سلام امیر عباسم . ببخش این چند روز خیلی سرم شلوغ بود واقعا نمیرسیدم به وبلاگت سر بزنم آپ کنم .اما الان کلی خبر دارم چند روز پیش یعنی ١٧ مهر رفتم مرکز بهداشت برای واکسن ٦ ماهگی  اول قد و وزنتو گرفتن همه چیز خوب بود بجز دور سر شما که بازم بزرگ بود.هرچی من میگم دکتر گفته طبیعیه بازم اینا هی میگن نه ببر دکتر بازم ببینه. خلاصه من گفتم باشه بازم میبرم دکتر.اما نمیبرم آخه طبیعیه سر پسر دختر خاله منم بزرگ بود سر عمه جونی شما هم بزرگ بوده و اصلا مشکلی نیست تازه میگن کله گنده ها باهوش ترن. بعد رسید نوبت واکسن زدن خانومه گفت ما تاریخ٢٠/٧زدیم براتون الان نمیزنیم گفتم آخه میخوام برم مسافرت گفت عیب نداره اونجا ببر بز...
30 مهر 1392

مروارید

سلم عشق مامان فدات بشم که الان داری با ناز خاله ستاره نگاه میکنی. من اگر این خاله ستاره رو ببینم هزارتا ماچش میکنم. آخه هر چی برات سی دی گرفتم اصلا  نگاه نمیکنی فقط خاله ستاره. عشقم امروز یعنی ١٣٩٢/٧/٦ ساعت ٥:٤٥ دقیقه بعد از ظهر یهو دیدم  مروارید کوچولو از توی لثه زده بیرون .کلی خوشحال شدم همش میگفتم هورا هورا هورا هورا هرچند اصلا حال نداری بیقراری آخه سرما خوردی تازه داشتی خوب میشدی که دوباره بدتر از قبل سرما خوردی.دیشب همش بیداز میشدی گریه میکردی آخه بینیت کیپ شده بود.و اینکه احتمالا دندونت داشته میزده بیرون. ایشالا امشب راحت میخوابی عزیز دلم. دوست دارم عشق مامان ...
6 مهر 1392

....

سلام سلام عزیزم پسر ناز مامان امروز بعد از کلی مهمون داری و مهمونی رفتن و عروسی رفتن اومدم برات بنویسم. عشقم خیلی پسر خوبی بودی این چند روزه. مامان جون و زن عموی من با بچه هاش اومده بودن خونمون کلی خوش گذشت پارک رفتیم گشتیم شما هم ماشالا آروم بودی و من کلی توی پارک بازی کردم. چند روز بعغدش عروسی دعوت بودیم. عروسی اپسر خاله من  که میشه پسر عمه بابایی. اونجا هم مدام دست همه میچرخیدی اما من کفشام بد بود و از شدت پا درد نتونستم برقصم. شما خیلی خوش تیپ شده بودی اینم عکسش.... بگیذ ماشالا   اینم عکس مدل خوابیدن شما و یه خبر جدید و اونم اینمروارید کوچولو به نظرم داره در میاد آخه لثه ی ...
6 مهر 1392

5ماه از با هم بودنمون گذشت

امیر عباسم امروز دقیقا ٥ماه از باهم بودنمون میگذره... ٥ماه واقعا یه عمره.. ٥ماه باهم بودیم حتی ١لحظه هم از اغوش من جدا نبودی.. ٥ماه از شیره ی وجودم بهت دادم خوردی و بزرگ شدی ( البته شیر خشک هم کمکی دادم) ٥ماه شبها باهات خوابیدم و بیدار شدم ٥ماه رشد کردنتو دیدم ٥ماه گذشت و هر ماه یه کار جدید کردی و من و بابایی رو خوشحال کردی عشقم جلوی چشم من داری به سلامت رشد میکنی خدا را شکر هر ماه یه کار جدید اوایل که بزرگتر میشدی بیشتر لباسهات برات کوچیک میشد و من و بابایی ذوق میکردیم الان هم برات کوچیک میشن اما  کارهای جالب میکنی مثلا همین بپر بپر کردن ...خندیدن بلند بلند... از خواب بیدار میشی بلند میگی ماما م...
17 شهريور 1392

بپر بپره بپر

سلام امیر عباسم.گل من الان که دارم اینارو برات مینویسم داری روی صفحه کلید به دستای من نگاه میکنی و سرت مدام این طرف و اون طرف میره و گاهی همیه ضربه کمک من روی صفحه میزنی.قند عسلم فدات بشم که وقتی روی پا نگهت میداریم و میگیم بپر بپره خودتو بالا پایین میکنی.دقیقا مثل الان که داری میپری.قربون اون چشای گردت برم که داری صفحه کلید رو نگاه میکنی. اینم عکس گل بسر در حال بپر بپر کردن   ...
17 شهريور 1392

تلویزیون دیدن گل پسر

سلام گل مامان. ببخش اصلا نمیرسم بیام برات بنویسم همش کار داشتم این چند روز هم همش مهمونی بودیم یا مهمون داشتیم.نشد بیام آپ کنم.خیلی این چند روز خوش گذشت و شما هم پسر خوبی بودی مامانی. الان هم داری غر غر میکنی و من برات سی دی گذاشتم تا ببینی و غر غر نکنی.خیلی سی دی خاله ستاره رو دوست داری  برات میزارم تا آخرش نگاه میکنی هیچی نمیگی ولی فقط 1بار در روز نگاه میکنی.بعد تکراری میشه نگاه نمیکنی دیگه. اینم عکس شما در حال دیدن خاله ستاره. عشق مامان دوست دارم زیادددددددددددددد ...
31 مرداد 1392