دندون دوم

سلام گل پسر من

سلام امیر عباسم . ببخش این چند روز خیلی سرم شلوغ بود واقعا نمیرسیدم به وبلاگت سر بزنم آپ کنم .اما الان کلی خبر دارم

چند روز پیش یعنی ١٧ مهر رفتم مرکز بهداشت برای واکسن ٦ ماهگی  اول قد و وزنتو گرفتن همه چیز خوب بود بجز دور سر شما که بازم بزرگ بود.هرچی من میگم دکتر گفته طبیعیه بازم اینا هی میگن نه ببر دکتر بازم ببینه.

خلاصه من گفتم باشه بازم میبرم دکتر.اما نمیبرم آخه طبیعیه سر پسر دختر خاله منم بزرگ بود سر عمه جونی شما هم بزرگ بوده و اصلا مشکلی نیست تازه میگن کله گنده ها باهوش ترن.

بعد رسید نوبت واکسن زدن خانومه گفت ما تاریخ٢٠/٧زدیم براتون الان نمیزنیم گفتم آخه میخوام برم مسافرت گفت عیب نداره اونجا ببر بزن براش.

اومدم بیرون و خانومه یه فرم داد پر کنم براتون و گفت غذای کمکی رو شروع کن براش.

٢٧/٧عروسی خاله راضیه بود و من جمعه اومدم شهرستان پیش مامان جون .خیلی بهمون خوش گذشت ولی بابایی نبود خوب خیلی دلم پیشش بود.تا اینکه یه روز یعنی ١شنبه تماس مشکوک از بابایی و بابا حاجی به من میشد.همش بابایی از بابا حاجی میپرسید بابا حاجی از بابایی و دوزاری من هم کج کج..........

خلاصه شب بود بابا حاجی قرار بود از تهران بیاد گلپایگان ما منتظر بابا حاجی بودیم و بابا حاجی همش میگفت تو راهم.مامان جون کلی مهمون داشت داشتیم شام میخوردیم که بابا حاجی رسید زنگ در رو زد اومد تو سلام علیک کردیم یهو دیدم خاله سودابه داد زد ناهید بدو بیا منو میگی با عجله رفتم ببینم چی شده دیدم بابا مهدی توی راه پله ایستاده پریدم بغلش کردم باورم نمیشد آخه قرار بود ٤شنبه بیاد.

ولی خیلی سوپرایز باحالی بود خوشحال شدم فراوووووووننن.

از جریانات گلپایگان میگذریم...

از خودت بگم برات که گل پسرم شما اونجا خیلی پسر خوبی بودی البته اکثر اوقات از من دور بودی چون کار زیاد بود شما همش توی رورویک برای خودت میچرخیدی و سیدی نگاه میکردی.اما کم حوصله بودی آخه دندون دوم سمت چپ پایینت هم درومده بود اذیت میشدی.

و٢٧ مهر هم عروسی خاله راضیه بود که کلی هم اونجا خوش گذشت.