امیر عباسامیر عباس، تا این لحظه: 11 سال و 20 روز سن داره

نی نی کوچولوی من

سخنان پسری - عینکی شدن گل پسر

1393/9/25 0:18
نویسنده : مامان ناهید
1,242 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه دوستان عزیز.

بعد از چند وقت تاخیر اومدم براتون از شیرین کاری های پسرم بگم.

عشق مامان از وقتی به حرف افتاده تقریبا 4-5 ماهی میگذره. اسم منو خیلی ناز صدا میکنه و تقریبا از وقتی که از خواب بیدار میشه تا لحظه خوابیدن دوباره مدام میگه " ماما نایید" .الان که داشتم میخوابوندمش شیرشو که خورد گفت شی شی فکر کردم مثل همیشه منظورش شعر خوندنشه گفتم شعر بخونم گفت " نه شی بریز برا عباس " و به داخل شیشه شیرش اشاره میکرد.یعنی ی عالمه بوسش کردم چقد چسبید بهم.امشب وقتی بابا مهدیش زنگ درو زد امیر عباس روی پنجه های پاش تند تند بالا پایین میپرید و میگفت " بابا میتی ".

عاشق دایی محمدشه مدام توی خونه میگه " دایی ممد " "ماشین دایی ممد ". شوهر عمه زهرا هم که به تازگی عضو این خانواده شده جایگاه خاصی در دل پسر من داره و هرجایی که قراره بریم میگه "عمو مثم ماشین".عاشق بوق زدن ماشین باباشه تا صداش میاد میگه "ماما ماشین بابا میتی بوخ زد ".خلاصه سخنان گهربارش زیاده .

خسی=خرسی

مونم=زندایی محترم

گدو=گردو

منیر=پنیر

نخنود=نخود

شیت=شیر جنگل و فیل

ادک=اردک

آبو=لیمو شیرین و پرتقال و نارنگی

ییا=زهرا و یحیی

نس=یونس

اعضای بدنش هم میشناسه هم اسمشونو میگه از زبون خودش شنیدنی تره.

این از سخنرانی کردن پسرم.

نکته بعد عینکی شدنشه.چند ماه پیش من متوجه شدم امیر عباس از نزدیک به اشیا نگا میکنه بردمش پیش متخصص نگاه کرد گفت  ضعیف نیست اما من همچنان دیدم ادامه دار بود و از نزدیک به کتاب و غذا نگاه میکرد تا اینکه وقت گرفتم بردمش کلینیک نور اپتیومتری هاشون چشم امیرو دیدن و گفتن ضعیفه دکتر هم دیدش و گفت چشمش ضعیفه اما شماره ندادن و  گفتن ببر پیش فوق تخصص.برای آخر دی بهم وقت دادن.اما من احساس کردم امیر عباس از ضعیفی چشمش داره اذیت میشه و نمیشه اونقد صبر کرد دنبال دکتر گشتم و دکتر رضا اسدی رو پیدا کردم. 4شنبه رفتیم پیشش نگاه کرد گفت چشمش خیلی ضعیفه و باید چند روز قطره توی خونه بریزید و بعد 1شنبه بیارید.ما قطره ریختیم و بعد دیروز رفتیم براش عینک گرفتیم فردا اماده میشه.ایشالا فردا ازش عکس میگیرم میزارم.

فعلا بای تا فردا

 

پسندها (1)

نظرات (0)