با تأخیر زیاد اومدم...
ی سلام گرم گرم تو این روزای سرد به دوستان عزیزم.بابت تأخیر زیادم واقعا عذر میخوام.
امیر عباس عزیزم ماشالا بزرگ شده و شیطون و فرصت سرخاروندن بهم نمیده.البته خدارا هزاربار شکر میکنم.از کارهای پسرم بگم که حرف میزنه جمله 3کلمه ای میگه.تمام کلمات رو تقریبا واضح و درست بعد از ما تکرار میکنه.حیوانات باغ وحششو خیلی دوست داره و بیشتر عاشق اسب و اردکش شده.2تا بع بعی داره با 1خرس که اینا همبازی و هم غذاش هستن.
شعر تاب تاب عباسی رو بلده بخونه.نماز میخونه.اسم خودشو بلده بگه.اسم منو صدا میزنه.خلاصه اینکه عاشقشم.
پسر عزیزم تمام وقت و انرژی مثبت خودمو وقف تو میکنم چون واقعا تربیت و مسایل اون برام مهم هستن و دوست دارم ی آدم کامل تحویل جامعه بدم و از اون مهم تر دوست دارم همیشه بابت تربیت صحیح لذت ببری و از من و بابات راضی باشی.امیرعباسم بدون من و بابا عاشقانه دوست داریم و این عشقی که ما نثار تو میکنیم 10برابر از تو دریافت میکنیم.تو ثمره عشق من و بابایی هستی و ما به این ثمره شیرینمون همیشه به خودمون میبالیم.عزیز دلم من با عشق و علاقه تمام 24ساعت شبانه روزم رو با تو میگذرونم و هیچ وقت کوچکترین خمی به ابرو نمیارم.همون طور که امروز شیشه آبلیمو رو روی موکت آشپزخونه خالی کردی و من با خونسردی کامل اونو پاک کردم .عاشق خرابکاریاتم .کنجکاو کوچولو مامان عاشقتم 1000تا