امیر عباسامیر عباس، تا این لحظه: 11 سال و 14 روز سن داره

نی نی کوچولوی من

39روز دیگه نی نی میاد

سلام عشق مامان......خوبی گل پسرم؟؟؟؟؟؟؟؟ این روزا دیر میگذرن.مامانی هم حال خوبی نداره.سرماخوردم.همش خونه مامان بابایی هستم چند روز هم خونه دایی بابایی بودم.همش زحمت برای دیگران هستم.فردا قراره مامان جونی بیاد پیشم.آخ جون......... 39روز دیگه ایشالا شما را بغل میکنم.عشق مامان شبا خوابم نمیبره همش فکر میکنم.همش با بابایی در مورد شما حرف میزنیم که اگر بودی چی کار میکردی. برات پوشک خریدیم باز کردیم یکیشو در آوردیم کلی ذوق کردیم. به بابابیی میگم اگر نی نی بیاد دیگه از خواب خبری نیست ...آخه منو بابایی خیلی خوابالو هستیم همش میخوابیم دیروز از ساعت 4 تا 9 شب خوابیدیم شب هم 12 خوابمون گرفت..... جیگرم من میخوابم و برای بعدا ذخیره میکنم...
5 اسفند 1391

کمک کمک کمک

سلام به همهی دوستان گلم.... من الان 33 هفته باردارم.شدیدا در حال انتخاب نوع زایمان هستم.دکتر به خاطر پلاکت سزارین رو پیشنهاد داده. من و شوهرم اوایل بارداری طبیعی رو انتخاب کرده بودیم و شوهرم میگفت اصلا سزارین نه. خلاصه من به دلیل بیقراری برای دیدن نی نی دوست داشتم سزارین بشم تا زودتر نی نی رو ببینم. الان شوهرم همین حس رو پیدا کرده و دوست داره زودتر نی نی به دنیا بیاد. دیشب در مرد زایمان با هم حرف زدیم مزایا و معایب زایمان ها رو با هم بررسی کردیم مامانم میگه سزارین بهتره راحتتری.و ما دیشب تصمیم گرفتیم زایمان سزارین با بیهوشی انجام بدیم اما راستش من دلم میخواد لحظه تولد نی نی رو ببینم و بهش شیر بدم. ولی برای طب...
29 بهمن 1391

جریانات پلاکت مامانی

سلام گل پسر مامان.قند عسل مامانی خوبی؟فدای لگدهای کوچولو و نازت بشم مامانی..... این پلاکت مامانی هم شده دردسر هر روز آزمایشگاه هر روز دکتر خسته شدم دیگه.هر دکتری یه چیزی میگه.رفتم پیش مشاور داخلی بهم گفت باید از مغز استخوان نمونه گیری کنی ببینیم توی سطح خون پلاکت از دست میدی یا اصلا مغز استخوان پلاکت نمیسازه.وقتی به بابایی گفتم اصلا قبول نکرد و گفت نیازی نیست.من هم کلی ترسیده بودم.داشتیم میرفتیم بیمارستان شریعتی پیش دکتر خون که بنا به دلایلی نشد و برگشتیم. توی راه بابایی گفت بیا بریم پیش دکتر ماهری اون خیلی با تجربه است ببینیم چی میگه منم قبول کردم رفتیم دکتر بعد از دیدن آزمایشها گفت هیچ مشکلی نداری پلاکتت هم پایین نیست.ولی برای این...
25 بهمن 1391

برای مامانی دعا کنید

سلام عشق مامان خوبی؟خیلی نگرانم دیروز رفتم دکتر جواب آزمایشو که دید خیلی نگران شد.بهم گفت برم مشاوره داخلی و احتمالا باید کورتون شروع کنم به زدن.عشق مامان ترو به حق صاحب اسمت برام دعا کن.خیلی میترسم.نگران تو هم هستم.نکنه خدای نکرده برات مشکل پیش بیاد؟من هر سختی رو تحمل میکنم تا برای شما مشکل پیش نیاد. مامانای عزیز و دوستان گلم خیلی محتاج دعاهاتون هستم.
19 بهمن 1391

پلاکت خون مامان

سلام عشق مامان امروز رفته بودم سونو دوباره گل پسرمو دیدم اما اصلا واضح نبود دکتر زیاد خوش اخلاق نبود.ولی خدا را شکر همه چیز خوب بود .دکتر از من پرسید چند هفته هستی گفتم 30 هفته و 4 روز اما دکتر گفت سونو نشون میده 31 هفته  و 1روز هستم.یعنی چنر روز اومدم جلوتر. قبل از سونو یه آزمایش خون پلاکت دادم این پلاکت من و جواباش اعصابمو ریخته بهم.دیگه خسته شدم آز اول 125 بود دکتر گفت پایینه دوباره آز دادم106 بود گفت خیلی نگران کنندس و باید زود سزارین بشی.دوباره از نوشت130 بودم گفت خداراشکر نرماله امروز بعد از 2هفته ازمایش دادم دوباره شده 94.از شانس بد جواب دیر آماده شد به دکتر نرسیدم بهش زنگیدم جواب نداد بعد بهش اس دادم بعد از چند دقیقه گ...
18 بهمن 1391

سرماخوردگی مامانی

سلام عزیز دلم خوبی مامانی؟الان ٣روز که سرماخوردم شدید.اینقدر سرفه میکنم که فکر کنم شما خیلی اذیت شده باشی تا الان اما مامانی رو ببخش دست خودم نیست.تکونات هم خیلی کم تر شده نگرانتم.دیشب رفتیم دکتر بیمارستان صارم دکتر بهم دارو داد و یه سرم زدم .حالم بهتر شد اومدیم خونه.اما نصف شب لرز شدیدی گرفتم بابایی رو بیدار کردم پتو انداخت روم اما فایده نداشت خیلی لرزیدم تب هم داشتم. رفتم بغل شوفاژنشستم اما اصلا از لرزشم کم نشد.بابایی زنگ زد اورزانس اما خانومه گفت احتمالا فشارشون پایینه مایعات گرم بخور اگر بهتر نشدی به یه مرکز درمانی مراجعه کنید.خلاصه بیچاره بابایی رو از خواب بی خواب کرده بودم .برام چایی آورد با آب قند خوردم خیلی بهتر شدم ولی ...
13 بهمن 1391

تولد بابایی

سلام عشق مامانی ؟؟؟خوبی؟؟؟لگد ها همچنان ادامه داره پس حتما خوبی؟ جیگرم امروز تولد بابایی بود.ولی من دیشب براش تولد گرفتم.شما هم حضور داشتی گل مامان.ایشالا سال دیگه روز تولد بابایی ١٠-١١ ماهه هستی یعنی میتونی برای بابایی غر بدی مامان فدای تو بشه قند عسلم. از دیشب هم مامانی سرما خورده بیچاره بابایی همش از من پرستاری میکنه.ظرفهارو شست غذا درست کرد.الان هم داره فوتبال نگاه میکنه. بابا جونی من وامیر عباس از ته دلمون دوستت داریم.بوس تولدت مبارک بابا جونییییی          ...
12 بهمن 1391