امیر عباسامیر عباس، تا این لحظه: 11 سال و 13 روز سن داره

نی نی کوچولوی من

ما اومدیم

سلام به همه ی دوستانم   اومدم خاطره مشهدمون به همراه امیر عباس رو براتون بگم... جمعه راه افتادیم با قطار به سمت مشهد ساعت٥ بعد از ظهر.امیر عباس گل ما هم پسر خوبی بود و فقط خوابید بیدار میشد شیر میخورد و میخوابید....ولی من از ترس اصلا خوابم نبرد طبقه بالا هم خوابیده بودم همش میترسیدم که بیوفتم امیرم پیشم  بود بیشتر هراس داشتم که نیوفتیم خلاصه بیدار بودم بالا سر امیر نشسته بوم امیرم بیدار بود یهو قطار یه صدای وحشتناک داد من بلند گفتم وای این صدای چی بود؟؟؟؟امیرم بلند زد زیر گریه ترسیده بود من خیلی از کارم پشیمون شدم کاش داد نزده بودم چون توی مسیر برگشت هم هرجا قطار اون صدا رو میداد امیر بغض میکرد گریه میکرد. خلاصه رس...
7 خرداد 1392

کمک.......

سلام به همه ی دوستان خوب من و امیر عباسم... اومدم ازتون کمک بگیرم؟؟؟؟؟؟؟ ...گل پسرم چند روزه که صورتش شدیدا قرمز شده وجوش ریخته بیرون و همش صورتشو میماله به لباسهای ما معلومه که میخاره.به خاطر زردیش بهش قرص فنوباربیتال میدم.که البته از امروز بهش نمیدم. نمیدونم از اثرات قرصه یا اینکه لیموشیرین بهش دادم حساسیت  زا بوده .بردمش دکتر بهش کرم مربوط کننده داد میزنم اما خوب نشده. چی کار کنم خیلی ناراحتش هستم  چی بهش بدم بهتر بشه؟؟؟؟؟؟؟ تازه یه خبر خحوب هم دارم قراره جمعه گل پسرمو ببریم مشهد پابوس امام رضا... نایب الزیاره از طرف همتون هستیم ...
1 خرداد 1392

کارهای گل پسر

  سلام به گل پسر مامان..... سلام به یگانه عشق مامان...... گل پسرم این روزها خیلی با نمک شده  وقتی بیداره همش به لوستر خیره میشه به گلهای بالای اپن خیره میشه و یهو یه خنده بلند میکنه..... وقتی عوضش میکنم  خیلی خوشحال میشه همش دست و پا میزنه وقتی میفهمه میخوام پوشکش کنم بغض میکنه گریه میکنه... دست و پاهاشو خیلی دوست داره اصلا نمیزاره حتی 1ثانیه  هم دستشو بگیریم  زود میزنه زیر گریه.امروز میخواستم دستشو توی کتاب قصه امیر عباس بکشم با این که خواب بود اما به محض اینکه دستشو میگرفتم روی کاغذ میزاشتم دستشو میکشید و سفت میکرد آخرش هم یه دست غول کشیدم اینقدر بزرگ شده که نگو هر انگشتش اندازه دست آدم بزرگها شده....
28 ارديبهشت 1392

قد و وزن 1ماهگی

سلام گل گل مامان قند عسلم.پسر شیطون مامان... امروز صبح رفتیم مرکز بهداشت برای قد و وزن ١ماهگی پسرم... خانم دکتره قطره مولتی ویتامین داد گفت روزی ٢٠ قطره بهش بده. و بعد شما رو وزن کرد فدات بشم بزرگ مرد کوچک مامان وزنت ٤کیلو و ٧٠٠ گرم بود.یکم بالاتر از خط رشد.ایشالا همیشه سلامت باشی عزیزم الان هم گرفتی مثل آقاها خوابیدی.الان هم چند شبه خدارو شکر خوب میخوابی.دوست دارم امیر عباسم.
17 ارديبهشت 1392

حال بد مامانی

سلام گل پسرم.سلام عشق مامان. دیروز مامانی به دلیل تنها بودن رفت خونه مامان بابایی و اونجا همش فکر میکرد از خستگی زیاد خوابش میاد همش میخوابید.بیدار هم که میشد خسته تر بود.خلاصه مامانی پاشد که بره یه چیزی بخوره دید سرش داره گیج میره...بدنش درد میکنه..بی حاله... رفت فشارشو گرفت ١١ بود.شیر خورد بهتر نشد سرش هم شروع کرد به درد گرفتن یه ژلوفن خورد بازم خوب نشد.تا ١٠ شب با هر بدبختی بود تحمل کرد شما گل پسر هم همش خواب بودی.ولی از ٩ شب همش گریه کردی.مامانی هم که اصلا حال نداشت تند تند به شما شیر میداد تا ساکت باشی.. دیگه بابایی دید نمیشه اینجوری موند پاشد مامنی رو برد دکتر .دکتر هم یه سرم با آمپول  داد.همون جا زدم و حالم خیلی بهتر...
16 ارديبهشت 1392

اولین مسافرت امیر عباس

سلام عشق مامان فدات بشم الهی فدای خنده هات فدای بغض کردنت که اگر یکم دیر بهت شیر بدم سریع با بغض نگاهم میکنی و اشک مامانی رو در میاری. گل پسر من چند روز پیش مامان جون به خاطر گوش دردش میخواست بره قم و من و تو تنها میشدیم.بابایی خیلی نگران بود به خاطر همین گفت با مامان جون برید قم بعدشم گلپایگان و بابایی قول داد که اخر هفته میاد پیشمون. خلاصه من و شما با مامان جون راه افتادیم رفتیم قم.زیاد نموندیم چون قم گرم بود ترسیدیم شما مریض بشی.اونجا مامان جون شما رو برد حرم حضرت معصومه دستش هم به ضریح رسید و کشید توی صورت شما.اونجا من نگاهت کردم و از شما خواستم برای همه دعا کنی.بخصوص اونایی که هنوز مامان نشدن ومنتظر هستن. زیارتت قبول گل پسر...
16 ارديبهشت 1392

عکس های امیر عباس

2روزگی 3روزگی 4روزگی 5روزگی 6روزگی 7روزگی 8روزگی 9روزگی 10روزگی(حموم روز 10) 11روزگی 13روزگی 14روزگی 15روزگی 16روزگی 17روزگی 18روزگی 19روزگی اینم عکسهای گل پسرم که قول داده بودم.عکس 12روزگی نداشتم .البته بابایی گفته تو موبایلش حتما داره.میگیرم میزارم ایشالا. ...
6 ارديبهشت 1392

این روز های من و پسرم

این روزها من و پسرم با هم تا صبح بیداریم البته بعضی شبها تا صبح میخوابه ولی اکثر شبها بیدار میمونه وصبح با هم تا 12 میخوابیم. گل پسرم توی خواب میخنده خیلی ناز... وقتی روی شکم میزارمش روی بالش خودشو بر میگردونه... الان هم فکر میکنم گل پسرم سرما خورده.اخه خیلی بیقراری میکنه... تاریخ 19/1/92 برای گل پسرم شناسنامه گرفتیم... تاریخ 25/1/92هم بند ناف گل پسرم نصف شب افتاد... الان پسرم کنارم خوابیده یه روسری پوشیده شده شبیه بچه ننه توی فیلم کلاه قرمزی...قربونت برم جیگر مامان.. یه لباس هندوانه پوشیده ادم دلش میخواد خام خام بخوردش.فدات بشم گل پسرم ایشالا چشم بد ازت دور باشه.ایشالا همیشه خندون باشی.ایشالا همیشه تنت سالم باشه.   ...
5 ارديبهشت 1392